بر تو و آن خاطر آسوده سوگند بر تو ای چشم گنه آلوده سوگند
بر آن لبخند جادویی بر آن سیمای روشن
که از چشمان تو افتاده آتش بر هستیه من آه آتش بر هستیه من
عمری هر شب در رهگذارت مانده ام چشم انتظارت شاید یک شب بیایی
دردا تنهایی تنها بگذشته بی تو شبها در حسرتو جدایی